ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
1
اینکه گاهی سیگار می گیرد در دست، یعنی هنوز هم، نشانی از تو، در خاطرش هست
2
دیروز دست هایش میان دست هایم بود امروز عکسش و فردا سیگار!
3
دود سیگارم را هزاران بار به تو ترجیح می دهم؛ بی وفاست، امّا... بی رنگ است!
4
به احساست بیاموز نفس نکشد؛ هوای دلها اینجا آلوده است. فاصله یک عشق تا عشق بعدی، یک نخ سیگار است.
5
عجب دنیایی ست؛ درشکه را اسب می کشد، ولی انعام را درشکه چی می گیرد.
6
شگفتا! ردپای دزد دهکده ی ما به روی برف، چقدر شبیه چکمه های کد خداست!
7
با خوابیدن روی بالشی که از مرگ پرنده ها پـُـر شده است؛ نمی توان خواب پرواز دید...
8
تنهایی آدم را حشره شناس می کند! حتی نایاب ترین عنکبوت های دنیا هم در اتاق من تار تنیده اند!!
9
چه تلخ است پس از سالها جستجو نیمه گمشده ات را کامل بیابی...
10
شاعری نوشت: پنجره دل ندارد! با خودم گفتم: اگر دل داشت کار و بار "شیشه بنداز ها" سکه بود از شکستن های دل...
11
این که هربار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزشت نیست آنقدر بی ارزشی که خیلی ها اندازه تو هستند.
12
خیلیها بر خر مراد سوارند، به تاخت میروند ، به نمیدانند کجا.... کودکان اما با اسبهای چوبی دنیا را دور میزنند.
13
در عجبم! چرا جنازه ی کسانی را که می گویند: "بدون ما می میرند"؛ نمییابیم...؟
14
به روزها دل مبند روزها به فصل که می رسند رنگ عوض می کنند با شب بمان! شب گرچه تاریک است لیکن همیشه یکرنگ است...!
15
پیچک احـساس همیشه هم شاعـرانه و خـیال انگیز نیـست، گاهی می پیچید دور گلوی آدم و خفه اش می کند...
16
رهایم کن و بگذار قالب خندان هر روزم را بشکنم و بروم ...
17
چه ساده بودم که گمان میکردم به دورم میگردند کسانی که دُورم می زنند!
18
قطار نباش که از ریل پیروی کنی کشتی باش که عظمت اقیانوس زیر پایت باشد.
19
همیشه با کسی دردُ دل کنید که دو چیز داشته باشد یکی "درد" دیگری "دل".
20
به اندازه ی باورهای هر کسی، با او حرف بزن بیشتر که بگویی تو را احمق فرض خواهد کرد! به همین سادگی...
21
دنبال واژه مباش؛ کلمات فریبمان می دهند! وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش می رود، فاتحه ی بقیه حروف را باید خواند.
22
خدایا:اگر علم بهتر از ثروت است؛ پس چرا سرنوشتمان را رقم زدی نه قلم؟!
23
شکستن دل به شکستن استخوان دنده میماند... از بیرون همهچیز روبهراه است...! اما هر نفس... درد است که میکشی ...!
24
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورده... گفتند: مگه کوری؟!
25
روزی اشک می ریزد و روز دیگر ناله سر می دهد به شدت کلاً عاشق کم صبر و حوصله ای است پاییز.
26
آن غروب پاییز که از دوری ات گریه می کردم دانستم چرا شاعر می گفت: چشم ها را باید شست ...
27
انتهای نردبان عشق ما که دیواری بزرگ بود، شما موفق باشید! از ترس رقیبان ، آرام نوشتم!
28
دنیای عجیبی ست! اینجا حتّی لبخند را هم می زنند...
29
می گویند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم پس چرا از همه تنهاتریم؟!
30
اگر همه ی ابرهای آسمان ببارند گل های قالی نخواهند شکفت این قانون زیر پا ماندن است....
31
نه شکارچی ، نه تفنگ ، نه گلوله هیچکدام نمی دانستند که پرنده برای جوجه هایش غذا می برد؛ خدایا تو که می دانستی ...!
32
برای دردهایم نشانه می گذارم تا یادم بماند کجا دستان خداوند را رها کردم .
33
آرامش، نبودن جدال نیست تجربه حضور خداست همیشه برایتان آرزوی آرامش دارم ...
34
مهربانیت از دور چه نزدیک است؛ عجیب حس می کنم جغرافیا دروغ تاریخ است ...
35
قبول دارم شاید تند رفتم ولی هرگز نشد از تو سبقت بگیرم... اما تو آنقدر با گذشت بودی ... که از من هم گذشتی.
36
اگر برف می دانست کره خاکی چقدر کثیف است ! هرگز هنگام فرود آمدن لباس سفید نمی پوشید...
37
بعضی آدم ها باران را احساس می کنند بقیه فقط خیس می شوند.
38
باور کن اگر باورهایم را روی باور هایت می گذاشتم باز باورهایت باور هایم را بی باور می کرد.
39
ما مدادیم وقتی دور انداخته می شویم که نتوانند ما را در دستشان بگیرند؛ نه وقتی که قدرت نوشتنمان تمام می شود.
40
دیگر نه تو هستی و نه فکرت؛ از خاطراتت هم خبری نیست گمانم به کف دیگ خورده است کفگیر عاشقی!
41
سالهاست که معنای این را نفهمیده ام "رفت و آمد " یا "آمد و رفت؟ " آدمها می روند که برگردند، یا می آیند که بروند...؟
42
دلم سخت می شکند و تو آسان عذر می خواهی. این عادلانه نیست!
43
می دانی تنهایی کجایش درد دارد!؟ انکارش...
44
همیشه به آدما به اندازه ای محبت کن که بعدش مجبور نشی بهشون ثابت کنی خر نیستی !
45
شیطان محترم است!! او نخستین کسی بود که فهمید... انسان جهنمی ارزش سجده کردن ندارد!!
46
صرف فعل "دوست داشتن" بسیار سخت است گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست حالش کاملاً اخباری ست آینده اش هم شرطی...
47
آدامس ها بزرگترین اساتید معنویت هستند از کودکیمان تلاش می کنند به ما بفهمانند: هیچ شیرینی ای ماندگار نیست ...
48
در عجبم از سیب خوردنِ مان که از آن فقط "چوبش" باقی می ماند. مگر این همه چوب که خوردیم از یک سیب شروع نشد؟!
49
هرچه می روم ، نمی رسم! گاهی با خود فکر می کنم نکند من باشم "کلاغ آخر قصه ها"...!
50
بت ها شکستنی بودند و باورها ماندگار و چه ساده دل بود ابراهیم...
51
ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کرد است... جُز احوالم...!
52
زمین در انتظار تولد یک برگ؛ من در حال شمارش معکوس؛ صفر همیشه پایان نیست... گاه آغاز پرواز است.
53
شبها به وقت خواب از طرف من وجدانت را ببوس... البته اگر بیدار بود!
54
علت سقوط ناگهانی من از چشم هایت را ، فقط باید در جعبه ی سیاه دل ات جستجو کرد.
55
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگترین هنر جهان است.
56
اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.
57
همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت می کنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه می کنه عاشقته.
58
بگذار کودک بمانم، بگذار تا می توانم بازی کنم... که دیر یا زود با من بازی خواهند کرد!
59
گیرم که از دیوار کوتاه دلم ساده می پری...! با حصار بلند خیالم چه می کنی؟!
60
رفتگر محله هم با خشم نگاهم می کند گویا: ریختن برگ های درختان نیز تقصیر من است.
61
دارم فکر می کنم چقدر خوب می شـد نزدیک صورتم نفس می کشیدی می دانی؟ من رک تر از آنم که نبوسمت.
62
دیگران شاید بتوانند سرم را گرم کنند، اما وقتی تـو نیستی هیچ کس نیست دلـــم را گرم کند...
63
مانند شیشه، شکستنم آسان بود... ولی، دیگر به من دست نزن این بار زخمی ات خواهم کرد!
64
این روزها دیگر خیلی چیزها دست من نیست... مثلاً دستهــــایت ...!
65
شهامت می خواهد دوست داشتن کسی که هیچ وقت،هیچ زمان، در هیچ کجا سهم تو نخواهد شد.
66
دستانت... همان حقّی ست که باید کف دستانم بگذاری.
67
آیا اگر تنهایی را هم بیش از اندازه دوست داشته باشیم، روزی ما را رها کرده، خواهد رفت؟
68
گفتی: تا آخر دنیا باهاتم! حالا می فهمم چرا می گفتی دنیا دو روزه...!
69
زندگی حکایت آن مرد یخ فروشی ست که پرسیدند: فروختی؟ گفت: نخریدند تمام شد.
70
وقتی اولین احساس مادرم به من "تهوع" بود، از دیگران توقعی ندارم!
71
یک افسانه سرخپوستی میگوید: وقتی که شبها نمیتوانی بخوابی، در رویای شخص دیگری بیدار هستی...
72
چگونه ممکن است دلتنگ بوسهای باشی که رخ نداده؟
73
اینطور نیست که کسی یکدفعه بمیرد! آدم، ذره ذره تمام می شود. غم به غم... دلتنگی به دلتنگی...
74
چه سخت است تنگ ماهی بودن؛اگر بشکنی قاتلی و اگر نشکنی زندانبان؛ خوش به حال آب...!
75
اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای، او را خوار مساز؛ بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی.
76
گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت می گیری تا خیلی آرام رهایش کنی، شاپرک میان دستانت له می شود؛ نیت تو کجا و سرنوشت کجا...
77
هنگامی که افسرده ای، بدان جایی در اعماق وجودت، حضور " خدا " را فراموش کرده ای...
78
لحظه ها، تنها مهاجرانی هستند که هر گز بر نمی گردند... هرگز.
79
ﮔﻼﯾـﻪ ﻫﺎ ﻋﯿﺒﯽ ﻧـﺪﺍﺭد... اما ﮐﻨــﺎﯾﻪ ﻫــﺎ ﻭﯾــﺮﺍﻥ می کنـد
80
سه چیز را نگه دار: گرسنگیت را سر سفره دیگران؛ زبانت را در جمع و چشمت را در خانه دوست...
81
تقریباً همه ی مردم بخشی از عمرشان را در تلاش برای نشان دادن ویژگی هایی که ندارند، تلف می کنند!
82
عاشــقِ طرزِ فکر آدمهـــا نشویــد! آدمهـــا زیــبا فکـــر می کنند، زیـــبا حرف می زنند، امـــا زیــبا زندگـــی نمی کنند...!
83
گاهی باید فرو ریخته شوی برای " بنای جدید".
84
بعضی ها آنقدر فقیر هستند که تنها چیزی که دارند پول است.
85
همیشه خودت باش... دیگران به اندازه کافی هستند...
86
انسانهای خوب همانند گل های قالی اند، نه انتظار باران دارند و نه دلهره ی چیده شدن، دائمی اند!
87
بعضی آدما نقش صفر رو بازی میکنن تو زندگی، اگه ضرب بشن تو زندگیت همه چیزت رو از بین میبرن!
88
ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﺎﺳﺖ... ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ...
89
طلا باش تا اگه روزگار آبت کرد روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود؛ سنگ نباش تا اگر زمانه خُردت کرد، تیپا خورده ی هر بی سر و پایی بشی!
90
ای کاش یاد بگیریم واسه خالی کردن خودمون، کسی رو لبریز نکنیم...
91
داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند! برای انسان بودن باید شعور داشت...
92
وقتی که نیاز بشر را وادار می کند تا از یتیم خانه دزدى کند، باید باور کرد "دزد" اشتباه چاپی کلمه "درد" است.
93
" عشق " عینک سبزی ست که با آن انسان " کاه " را " یونجه " می بیند...!