حرف هایی هست
که باید همیشه در اعماق قلبت بماند
کسی را طاقت شنیدن آنها نیست
اگر بگویی...
تیرش می سازند
می زنند به عمیق ترین زخمهایت
آن حرفها خودِ خودِ توست
کـاشــکـی تـَلـخـ ـی زنـدگــی...
کـَــمـی اَلـکـل داشـت...
شـایـَد مـَســتـِمـان مـی کــَــرد و دَرد را نـمـی فـَهـمـیـدیم...
نــــامــــردهــــا...
"چـــــند
بُـغــض بـه یــک گــــلو...!؟
زن وار حسادت می کنم...
دلم آغوش پر آرامشی را می خواهد که زیر
باران گرمم کند...
دلم می خواهد کسی باشد خوب باشد...
مهربان باشد...
بس باشد...
همه ی این بودن هایش فقط برای مـــــــــن
باشد...
فقط مـــــــــــن...
و بــــــاشــــــــــــــد!
روحم را برایت عریان کردم
تنم را عریان خواستی
کلامم را جاری کردم
تو لبانم را خواستی
دستان عشق را بسویت دراز کردم
تو آغوشم را تمنّا داشتی
و اینک روحم جوان و وحشی
جسمم فرتوت و تکیده
بیا در آغوشت بگیرم ای روزگار
مگر هم آغوشی مرا نمی خواستی هان...!
ای جفا پیشه دیگر مرا نمی خواهی؟
آغوش فرتوتم از آن توست
در بستر خاک آرمیده ام با تنی عریان
در انتظاری سرد...
و آماده ی هم آغوشیِ مرگ...
ترانه ی "اشک حسرت" با صدای "فواد غفاری" / دانلود
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی
به حرف هایم گوش دادی
به من جراْت و شهامت دادی
مرا در آغوش گرفتی
با من شریک شدی
خواستی در کنارم باشی
به من اعتماد کردی
مرا تحسین کردی
گفتی دوستت دارم
در فکر من بودی
برایم شادی آوردی
به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی
دلتنگم بودی
به من دلداری دادی
در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی
دلتنگم ای عشقِ دروغ...!
ﺩﺭ ﻧــﺎﻧــﻮﺍﯾـــﯽ ﻫــﻢ
ﺻـــﻒ"ﯾــﮏ ﺩﺍﻧـــﻪ ﺍی"هـــا ﺟــﺪﺍﺳـــــﺖ...
ﺍﺯ ﺟــﺬﺍﻡ ﻫــﻢ ﺑــﺪﺗــﺮ ﺍﺳــﺖ "ﺗﻨﻬﺎﯾـــــــــﯽ"
تو آنجـــا...
من اینجــــا...
همه راست می گفتند:
تو کـــجا من کـــجا!؟
یِک نخ سیــــگار وَ کُلـی خاطرِه اَز تُــو!
اِمــشَب هَمـِه را دود مـی کنم...
چـــه فرقی دارد چـــه کـسی می گوید نــوش!
قـــهوه و زندگـی و ویسکـی هــــــمه تلـــخند...
کسی رو می شناختم که هر جایی می خواست بره
اولش می نشست یه گوشه
چاییشو می خورد
سیگارشو می کشید
بعد راه می افتاد می رفت
یه بار خیلی دیرش بود
بهش گفتم: دیرت نشده؟! واسه چی نمیری؟!
گفت: بایست یاد بگیری که واسه همه جا دیر شدی
و هیچ کس هیچ جا منتظرت نیست...
یقه پالتوشو بالا داد و سیگارشو خاموش کرد
و آروم آروم رفت
خنده ام می گیــرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره ام بگیری
می گویی: دلم برایت تنگ است...
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمی دانی
دلتنگی ات ارزانی خودت...
تنهایی یعنی
این همه آغوش واسه تو بازه امّا
تو همونی رو می خوای که بهت پشت کرده
همه ماهر شده اند!
یک نفر هزاران نفر را با هم دوست دارد!
امّا من...
ناشیانه
به یک نفر دل می بندم
هزار بار...
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی
و ننوشیده باشی
تلخ منم
چای یخ
که هیچ کس ندارد هوساش را
این حوالی نیا
پایت زخمی می شود
اینجا چیزهای زیادی شکسته!
بغض ...
غرور...
دل...!