ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
(1)
تـــو، رو بر می گردانی...
بیچـــاره من!
زیـــر و رو می شوم!!
(2)
روزهــــای خـوبـی کـه در راه بـودنـد یــا ســقــط
شــدنــد یــا مــرده بــه دنــیــا آمـدنـد...!
(3)
خدایا
مگر چند بار به دنیا آمده ایم
که اینهمه میمیریم؟!
(4)
شاید تمام این دنیا
مکث قصه گو باشد
میــــــان
"یکی بود... یکی نبود..."
(5)
من مانده ام با یاد تــــــــــو
و بغضی که لگد می زند
بر حنجـــــره ای پا به مـــاه...
(6)
پاییز آمده است پشتِ پنجره
بیا برویم کمی قدم بزنیم.
نگران نباش
دوباره بازمی گردانمَت
به قاب عکس...
(7)
با تو بودن را تصویر کردم...
بی تو بودن را، تجربه!
این بود سهم من از رویا تا واقعیت...
(8)
قـــدم نزن
این جـــا...
این شعـــر ها ، آن قدر بارانی اند
که می ترســم تمام لحظه هایتـــ خیس شوند...!
(9)
مــــــاه همیشه پشت ابر نمی ماند
گاهی...
پشت دستهای توست
وقتی گریه می کنی...!
(10)
نمی خواهد مرا «عاق» کنی؛
همین که نگاهت رنجیده باشد؛
دنیای من، جهنم است...!
(11)
وقــتی همه چیز خوب است،
می ترسم...
مـا به لنگیدن یکــــ جایِ کار
عـــادت کـــرده ایـــم...
(12)
مثل این صدا خفه کن ها میمونه که میذارن سر هفت تیر...
خیانت رو میگم...
بی صدا می کُشَتِت ...
(13)
تــــو... تنها بتی هستی که...
شکسته هایت هم بر مـــن خدایی می کند...
(14)
خدایا...!
آسمانت چه مزه ای ست !؟
من تا به حال فقط زمین خورده ام...!
(15)
بگو چه مخدری بود در بودنت
که این همه نبودنت را
درد می کشم!؟
(16)
چند سالی ست...
در اتاقم را نیمه باز گذاشته ام، مبادا بیاید!
و من...
از انتظار مرده باشم!
و او پشت در بماند...
اسفند که هیچ...!
فروردین را هم برایش دود کردم
(17)
شب هایم درد دارند
وقتی ندانم
چراغ اتاقت را کدام لعنتی خاموش می کند...
(18)
مهم نبود کجا می رویم
ایستاده بودیم
و مهم
ایستادن بود؛
یک مشت گوسفند
پشت یک کامیون چرک و قدیمی
که می رفت به سمت کشتارگاه
(19)
امان از تقوایى که
با یک "تق" وا مى رود!
(20)
تا حرف از صداقت شد...
صدا قطع شد...!
(21)
ظالم باشى بهت میگن حیوون،
مظلوم باشى بهت میگن حیوونى...!
(22)
زیر این آسمان ابری
به معناى اسمش فکر می کند
گل آفتابگردان!
(23)
نذر کردم سفره ای پهن کنم
از حرفای نگفته ی دلم...
اگر...
برگردی...!
(24)
نمی دانم...
دل مـن نازک است یا چشمان تـو تــیز!
هر گاه نگاه به تــو می دوزم
بنـد دلـم پاره می شود...
(25)
فاصله خط عابر پیاده ندارد،
دست مرا بگیر و از آن رد کن!
قرار دیدار ما هر نیمه شب،
خیالت که نمی گذارد بخوابم...!
(26)
هیــــــــس!
ســـــــــاکت!
آهستــه بروید!
آهستــه بیایید...
اینجا وجـدان ها همه خـوابند...
(27)
می دانی...
پزشکان که هیچ
حتی مأمورین بازیافت هم
از این قلب شکسته
قطع امید کرده اند...!
(28)
سنگ هایی که من از یادِ تو بر دل می زدم
خانه ای می شد
اگر خانه بنا می کردم...