آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

روز نگاری های یک پاپَتیِ تنها
آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

روز نگاری های یک پاپَتیِ تنها

نامه ی شماره ی سه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یادداشت زری اصفهانی

خانم زری اصفهانی در وبلاگ شخصی‌شان 

به نام یادداشت های زری اصفهانی می‌نویسند:


نه من چارلی نیستم، و ادامه می دهند:

آسوده تر ین راه

گام برداشتن در کنار میلیون هاست

خطر هیچگاه در راهی نیست

که هزاران تن ‌از آن می گذرند

هیچ خطر ی در این جا نیست

اینجا نه گاز اشک آور هست

نه گلوله های پلاستیکی

نه بمب های اسرائیلی هست

نه تانک ها آمریکایی

نه بسیجی هست

نه شکنجه گر

و نه لباس شخصی

اینجا جایی است که ساعت ها می توانی بدون ترس فریاد بزنی

و هرجور تابلو و بنری را که خواستی بدست بگیری

اینجا با باطوم تو را نمی زنند

و دستگیرت هم نمی کنند

حتّی همه به تو آفرین می گویند

دست روی سرت هم می کشند

و گل و بوسه به پایت می ریزند

اینجا شکلات هم پخش می کنند

و البته شیره هم بر سرت می مالند!

اینجا واتس آپ است

فیسبوک است

و حتی توئیتر و ...


آری لایک ها و تأییدهای تو برای هر موافق و مخالفی

حتّی برای کسانی که حوصله ی خواندن ندارند!

چون قرار نیست با افیون و تریاک و شیشه...

که این بار

اینگونه تو را به خود گرفتار می کنند...!

نامه ی شماره ی دو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نامه ی شماره ی یک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حدیث "دوستت دارم"

امشب بُغضِ شکوفه هایم ترکیده است

می خواهم شرحِ سکوتم را برایت بنگارم .

التهابِ روزهایِ انتظار را ،

خاموشیِ شبهایِ بی قراری ام را

و آوایِ غمناکِ مُرغ ِعشقم را...   ادامه مطلب ...

ماجرای عشق تو ...

می دانی روزی که

ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم، چه اتفاقی افتاد؟

اصلأ بگذار از اول برایت بگویم... 

ادامه مطلب ...

ﻓﺮﻕِ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ...

ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ:

ﮔﺎﻫﯽ...!
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ،

ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ

ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ...

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ...!

  ادامه مطلب ...

مردی که خواب‌هایش را در جیبش گذاشته بود

_بیا پایین!

کلمه‌ها مثل سنگ سخت بودند و به شیشه‌ها می‌خوردند.

«راننده» صدا را می‌شنید.

اما اگر می‌خواست هم نمی‌توانست پایین بیاید.

بعدِ این همه سال، چاق شده بود و ورم کرده بود

و گوشت‌ها و چربی‌های تنش، لایه‌لایه روی هم

تلنبار شده بود و سرها و دست‌های بی‌شماری

از بدنش بیرون روییده بود. 

ادامه مطلب ...

پله ها را مواظب باش مرضیه

پله ها را مواظب باش مرضیه

گاهی خودت را

جای نرده ها بگذار

چقدر باید کش بیایند

که این پنج طبقه را

همراهی ات کنند 

ادامه مطلب ...

داستانی واقعی، کوتاه و آموزنده

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت.  

ادامه مطلب ...

فواید گاو بودن!

معلمی از دانش آموزانش خواست:

"فواید گاو بودن" را بنویسند

و نوشته ای که در زیر می خوانید

تمام و کمال انشای آن دانش آموز است: 

ادامه مطلب ...

ما به محیط مان عادت می کنیم

یک دانشجوی افغانی می گفت:

زمان تحصیلم در سوئیس با یکی از اساتید دانشگاهمون

رفتیم کافه ی نزدیک دانشگاه تا قهوه بخوریم.

حرف از حکومت و اوضاع بد افغانستان شد

که استادم حرف جالبی زد

که همواره توی ذهنم نقش بست. 

ادامه مطلب ...

پیوند تفاوت ها (نامه ی عاشقانه ی ماهاتما گاندی)

"مثنوی زیر ملهم شده از خطابه ی گاندی به معشوقش می باشد، که بر گرفته از صفحه ی شخصی استاد آرتا رحیمی می باشد.

چرا که مسئله ی "پیوندِ تفاوت ها" برای بنده بسیار مهم نمود."

با سپاس از شما _ دکتر علی نهاوندی

ادامه مطلب ...