آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

روز نگاری های یک پاپَتیِ تنها
آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

روز نگاری های یک پاپَتیِ تنها

فکرِ همآغوشی _ فاطمه اختصاری

از پنجره بیرون می اندازم سلامت را

بی حوصله، می آورم بشقاب شامت را

خسته، جلو می آیی و می بوسی ام امّا  ادامه مطلب ...

یک نگاه حتی حرامم باد!



لمس تن تو

شهوت است و گناه...

حتی اگر خدا عقدمان را ببندد...

داغی لبت،جهنم من است

حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند...

هم آغوشی با تو، هم خوابگی چرک آلودی ست...

حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد...

فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است

حتی اگر من مریم باشم و تو روح القدوس

حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم،

یک بوسه...

یک نگاه حتی!حرامم باد!

اگر تو عاشق من نباشی...

چگونه خدا را تیر باران می کنند



تو نمی دانی
چگونه خدا را
تیرباران می کنند
تا شیطان ها را بترسانند
چگونه گل ها را گردن می زنند
و کبوتران را داغ
چگونه خونِ نفت
در رگِ جوی هایِ طمع
دَلَمه می بندد
چگونه درختان دار می شوند
و دست های تازیان
چگونه
تازیانه می شود
زیرِ ساطورِ وحشت

ایرج جنتّی عطائی