ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بخش دوم: ویلن
ابوالفضل، مى گم بهتر که عوده نشد
چطور مگه؟
آخه، یه کاست عود خالى گوش کردم دیدم صداش صداى من نیست، با روحم جور نبود.
شش ماهى از خریدن عود بى مصرف گذشته بود. من هنوز زخمى خنجرى بودم که حسن ارزون فروش بهم زده بود و سعى مى کردم به شکل هاى مختلف خودم رو تسلى بدم.
مادرم ساز رو با میخ کوبیده بود به دیوار خونه و مى گفت:قشنگه پسرم، اتفاقاً دیروز دختر خاله هات اینجا بودن، دوربین آورده بودن، باهاش کلى عکس انداختن!
تقریبا همه فامیل با عود من عکس گرفتن به جز خودم. حالم ازش بهم مى خورد و فکر مى کردم باید شکستم رو یه جورى جبران کنم ولى خرج دانشگاه آزاد بالا بود و نمى تونستم پول جمع کنم و یه ساز دیگه بخرم، بى سازى و حسرت نوازنده شدن ادامه داشت تا بالاخره یک روز یا بهتره بگم یک شب معجزه شد. در تدارک برگزارى اولین نمایشگاه نقاشى بودم. یکى از معلمهاى دانشگاه که مرد بسیار نازنینى بود رو براى شام دعوت کردم خونه که بیاد کارهام رو ببینه و نظر بده. زرشک پلو و مرغ رو که مى خوردیم چشمش افتاد به عود روى دیوار و با دهن پر پرسید:
عود مى زنى؟
خنده ام گرفت و قصه رو براش تعریف کردم و گفتم که متاسفانه دیگه نتونستم ساز بخرم.
بازم مى خواى عود بخرى؟
نه استاد، به فکر یه سازى هستم که صداش زیر تر باشه...
ویلن دوست دارى بزنى؟
نمى دونم، ویلن دیگه براى سن من دیره...
کى گفته دیره، اگه ویلن بخواى یکى از دوستاى خوب من داره، خودش هم نمى زنه مى تونم ازش خواهش کنم یه مدت بده دستت ببینى دوست دارى یا نه اگه دوست داشتى بعدش پولش رو بهش بده.
دو روز بعد ویلن رسید. یک ویلن بد رنگ که نه سیم داشت نه خرک.
بیا اینه، فقط باید بدى سیم و خرک بندازن.
پولش چى؟
حالا برو درستش کن یه مدت بزن بعد اگه خواستى با رفیقم آشنات مى کنم یه جورى با هم کنار مى آین.
ویلن رو گرفتم و صاف رفتم سراغ ابوالفضل.
ابوالفضل من ویلن دار شدم
اینکه نه سیم داره نه خرک
خب باید بندازم دیگه، تو جایى سراغ دارى؟
آره بهترین استاد ویلن ساز ایران توى میراث فرهنگى کار مى کنه، اسمش استاد صالحیه مى تونیم بدیم اون برامون درستش کنه.
از دانشگاه به بهانه تحقیق درسى، نامه گرفتیم و با هزار بدبختى رفتیم داخل میراث فرهنگى، استاد صالحى رو پیدا کردیم.
ابوالفضل اطمینان داده بود که درست کردن سیم و خرک پونصد تومن هم نمى شه. بنابراین بدون اینکه بپرسیم چقدر هزینه داره ویلن رو دادیم دست استاد صالحى. دو روز بعد که رفتیم ویلن رو بگیریم، استاد به جاى اینکه ما رو ببره داخل کارگاه، برد توى پارکینگ . ویلن رو پیحیده بود لاى پارچه گذاشته بود توى صندوق عقب ماشین اش.
چرا اینجا استاد؟
یکى پاپوش دوخته که من وسایل کارگاه رو براى کار شخصى استفاده مى کنم، نمى خواستم جلوى چشم اونا ویلن رو بهتون بدم، بیا، بیا ببین سیم و خرکش رو...
خیلى ممنون استاد خسته نباشید خیلى خوب شده، چقدر باید تقدیم کنم؟
پونزده تومن مى شه ولى چون دانشجویى دوازده تومن بده.
دوازده هزار تومن؟
بله، سیم خوب انداختم خرکش هم چوب خوبه
آب دهنم رو نمى تونستم قورت بدم، پول هاى توى جیبم رو شمردم هشت تومن بود به ابوالفضل اشاره کردم، اونم جیب هاش رو ریخت بیرون روى هم شد یازده تومن.
استاد با عرض معذرت یازده تومن بیشتر همراهمون نیست.
باشه اشکال نداره، ولى راستش من جاى شما بودم روى این ویلن سیم و خرک نمى انداختم.
چرا استاد؟
این ویلن چینى ها بعد از یه مدت کفشون باز مى شه، براى مشق بد نیست ولى من همیشه توصیه مى کنم به بچه ها که اگه مى خوان موسیقى رو دنبال کنن از اول با ساز خوب شروع کنن.
استاد حالا این ویلن اصلاً چند مى ارزه؟
نو با سیم و تشکیلات و همه چیز، پنج تومن...
الآن که این خرج رو کردیم چى استاد الآن همین چند مى ارزه، با هنر شما روش؟
هیچى همون پنج تومن، اصل ویلن چینیه دیگه!
این رو گفت، یازده هزارتومن پول بى زبون رو گذاشت جیب اش و برگشت داخل کارگاهش توى میراث فرهنگى.
در راه برگشت بعد از اینکه کلى فحش به صالحى دادم به ابوالفضل گفتم:
خب اگه پنج تومنه بریم تو هم یکى بخر دوتایى شروع کنیم...
باشه اون سه تومنم رو زود پس بدى دو تومن هم از بابام مى گیرم مى خرم.
هفته بعد ابوالفضل هم ویلن خرید و گفت معلم هم مى شناسه.
از کجا مى شناسى ابوالفضل؟
توى اتوبوس باهاش آشنا شدم
توى اتوبوس؟
آره، اسمش امیره، خیلى بچه خوبیه،
دیدم ویلن دستشه سر صحبت رو باز کردم گفت هفده ساله مى زنه، شماره تلفن ازش گرفتم.
خب زنگ
بزن بجنب، ببین ساعتى چند مى گیره کجا باید بریم...
ارزونترین معلم دنیا بود. جلسه اى پونصد تومن مى گرفت و خودش مى رفت خونه شاگرداش!
قرار و مدارها رو ابوالفضل تلفنى گذاشت و چند روز بعد استاد امیر در خونه ما رو زد. لاغر ترین مرد روى کره زمین بود، با گردن کج و چشمهایى که همزمان با هم حرکت نمى کردن. رنگ پریده اش هم شبیه دراکولاى تشنه بود.
سلام
سلام
سلام
ا...صندلیتون
کو پس؟
ما خونه مون سنتیه، پشتى داریم میز و صندلى نداریم
نه نه نه، اینجورى نمى شه جلسه امروز همین جا تمومه براى هفته دیگه دو تا صندلى جور کنید.
سر و جمع پونزده دقیقه خونه ما موند، یه چایى خورد، پونصد تومن گرفت و رفت.
هفته بعد دو تا صندلى دست دوم از آشغال فروشى هاى اطراف پل چوبى خریدیم و ویلن به دست منتظر استاد شدیم.
سلام
سلام
سلام
صندلى
خریدین؟
بله بفرمایین داخل
ا، این صندلى ها که خوب نیست
چرا؟
بلنده
خب چى
کار کنیم
باید کوتاه تر باشه
حالا که نیست
نمى شه دیگه
اى بابا چى کار کنیم ما
حالا بشینید روى همینا، امروز عیب نداره، درس اول نشستنه
نشستیم روى صندلى ها.
نه اونجورى نه، کمرتون باید صاف صاف باشه، صاف کن، صاف کن، صاف...
صاف صاف که شدیم به ساعت مچى اش نگاه کرد و گفت:
نیم ساعت همینطورى بشینید تکون نخورید. این را گفت و از جیب کت اش یک پاکت سیگار در آورد و آتش کرد. خاکسترش را مى ریخت در نعلبکى و به در و دیوار نگاه مى کرد که پر از نقاشى هاى اجق وجق من بود.
استاد ما تا کى باید اینجورى بشینیم؟
نشد، نشد دیگه، مى خواین ویلن یاد بگیرین یا نه؟
خب معلومه که مى خوایم
پس هر کارى مى گم بکنید من که هفده ساله ویلن مى زنم، پاگانینى رو توى ارکستر زدم الکى به اینجا نرسیدم یک سال فقط تمرین نشستن مى کردم. این هفته کلاً تمرین صاف نشستن بکنید از هفته دیگه ساز رو شروع مى کنیم.
اما هفته بعد هم شروع نشد تازه وارد مرحله ویلن زیر چونه گرفتن و پزیشن دست چپ شدیم و هر جلسه یه جاى کارمون مى لنگید و به ساز زدن نمى رسیدیم. همش مى گفت صاف، صاف، صاف...
هیچ کجاى هیکل خودش صاف نبود، لق و پق مثل سه پایه اى که هیچکدوم از پایه هاش اندازه هم نیست، اونوقت یه بند مى گفت صاف، صاف...
فکر مى کنم جلسه ششم بود که صبرم تموم شد.
ابوالفضل این مرتیکه تا امروز فقط گفته صاف، یه بار هم آرشه روى ویلن نکشیده، اصلاً از کجا معلوم بلده برنه، یا امروز وادارش مى کنى برامون یه تیکه بزنه یا با همین ویلن مى زنم توى کله اش...
من بیشتر از تو کلافه ام اگه امروزم مسخره بازى درآره واقعاً حالش رو مى گیرم...
سلام
سلام
سلام
بچه ها
توى این چند هفته خیلى پیشرفت کردین، ازتون راضى ام. امروز مى خوام آرشه دست گرفتن
رو یادتون بدم
نه امیر جان، امروز باید اول برامون یه قطعه بزنى
یعنى چى؟ اینجا من تعیین تکلیف مى کنم نه شماها
بحث تکلیف نیست ما مى خوایم ببینیم استادمون خودش چه جورى مى شینه ساز مى زنه که روحیه بگیریم، حالا پاگانینى هم نزدى نزن یه قطعه کلاسیک خوب بزن.
اونقدر بهش فشار آوردیم تا عاقبت ویلن خودش رو برداشت نشست روى یکى از صندلى ها و بعد از چندین دقیقه کوک کردن (معلوم بود هفته هاست از کوک در رفته) یک قطعه از باخ زد که شبیه هر چیزى بود به جز قطعات باخ که من و ابوالفضل به وفور گوش مى دادیم.
این قطعه رو خیلى وقت بود نزده بودم
خب یکى بزن که تازه زده باشى
کمى فکر کرد و بعد...
سلطان قلبم تو هستى تو هستی
دروازه هاى دلم را تو بستى تو بستى
در مقابل چشمان حیرت زده من و ابوالفضل قطعه سلطان قلبها رو زد و در حالیکه با دقت به انگشتهاش نگاه مى کرد نتى رو خارج نزنه زیر لب شعرش رو زمزمه کرد. تموم که شد با لبخند گفت:
خب اینم کلاسیکه دیگه، راضى شدین حالا برگردیم سراغ آرشه دست گرفتن؟
پونصد تومنش رو دادیم و بهش گفتیم دیگه نیاد.
بعد از اون درگیر نمایشگاهم شدم و چند ماهى ساز یک گوشه افتاده بود تا یه روز خبر رسید صاحب ویلن سازش رو لازم داره.
ولى من یازده هزار تومن سیم و خرک روش انداختم استاد، اگه ممکنه بهش بگین پولش رو بهش بدم
نه مى گه ساز رو مى خواد.
خب من یکى عین همین براش مى خرم
مى گه همون رو مى خواد
مى شه خودم مستقیم باهاش صحبت کنم
قرار ملاقات رو گذاشتیم، بى خبر از اینکه درست همون روز دختر خاله ها با دوربین سر رسیدن و با ویلن عکس گرفتن. اما فراموش کردن ساز رو بذارن داخل جعبه و روى پشتى دمر افتاده و یکیشون نشسته روشو...خِرت...!
طبعاً به ملاقات دوست استادم نرفتم. دست به دامن پدرم شدم و یک چک پونزده هزار تومنى گرفتم دادم به استادم که به دوستش بده. دوست استادم چک رو قبول نکرد و بعدها که با خودم دوست شد یک تابلوى نقاشى به جاى ویلن اش برداشت. اما من دیگه در ایران ساز نزدم و فقط در نیوزلند مدت کوتاهى گیتار زدم که اون هم به جایى نرسید چون گیتارم رو قبل از اینکه به تبحر "جان ویلیامز" برسم دزدیدن و در نهایت این شد که موسیقى دان نشدم.