ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شاعر: زنده یاد "فریدون مشیری"
(تلفیقی از شعر جاودان کوچه)
صداخوانی: آرتا رحیمی / دیانا سیاوش
موسیقی متن: مصطفی خسروی
تنظیم: آرتا رحیمی
اجرای شعر2 نفره️
آقا:
بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چَشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم!
خانم:
من در آن شب که تو از کوچه گذشتی؛
پشت آن پنجره ی غم به تماشای تو بودم...
«شدم آن عاشق دیوانه که بودم...»
در نهانخانه ی جانم گلِ یادِ تو درخشید
باغِ صد خاطره خندید
عطرِ صد خاطره پیچید
آقا:
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
خانم:
تو فقط خیره به من بودی و من محوِ تو بودم
سرِ من گرم تو و عشق، برای تو سرودم
آقا:
یادم آید تو بِه من گفتی:
از این عشق حذر کن!
خانم:
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینه ی عشقِ گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است
آقا:
حذر از عشق؟ ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم نتوانم
حذر از عشقِ تو، کارِ منِ دیوانه نباشد
سفر از پیش تو جُز قصه و افسانه نباشد
روز اول که دل من به تمنّای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بِه من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
خانم:
دل من در تله ی عشقِ تو افتاد..!
بلبلِ نامِ تو آن روز، شعری از عشقِ تو سر داد!
من شدم صید و تو صیاد...
دلِ تو در صَددِ عشقِ دگر، بُرده ای از یاد؟!
آقا:
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشمِ تو لرزید
ماه بر عشقِ تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم
خانم:
دلم آن شب که تو را دید؛
لرزشی باز گِران کرد...
سَلبِ آسایش جان کرد...
پای از جای درآمد که به دنبال تو آید..
که بگوید: بی تو هرگز نتواند!
که فقط عطر تنت بود و دگر هیچ...
آقا:
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو، امّا به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
خانم:
کوچه تنهاست! من هم...!
بی تو امّا به چه حالی پشتِ آن پنجره ی غم
به تماشای تو بودم!
خانم و آقا: (مشترک)
بی تو من ثانیه تا ثانیه را پیر شدم
من همان کوه غرورم که زمین گیر شدم
گر چه گفتم که از این عشق حذر باید کرد
خود غریبانه به زندانِ تو زنجیر شدم.