آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

روز نگاری های یک پاپَتیِ تنها
آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

روز نگاری های یک پاپَتیِ تنها

جام شوکران... _ استاد حسین منزوی

پله ها در پیش رویم ، یک به یک دیوار شد

زیر هر سقفی که رفتم، بر سرم آوار شد

خَرق عادت کردم امّا بر علیه خویشتن

تا به گرد گردنم پیچد، عصایم مار شد

اژدهای خُفته ای بود آن زمین استوار

زیر پایم، ناگه از خواب قُرون بیدار شد

مرغ دست آموز خوشخوان، کرکسی شد لاشه خوار

و آن غزال خانگی، برگشت و گرگی هار شد

گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت

بس که در گلشن شبیخونِ خزان، تکرار شد

تا بیاویزند از اینان آرزوهای مرا

جا به جا در باغ ویران، هر درختی، دار شد

زندگی با تو چه کرد ای عاشقِ شاعر مگر؟

کان دلِ پُر آرزو، از آرزو بیزار شد؟!

بسته خواهد ماند این در همچنان تا جاودان

گرچه بَر وِی کوبه های مُشتمان، رگبار شد

زَهره ی سُقراط با ما نیست رویاروی مرگ

وَرنه جام روزگار از شوکران، سرشار شد

استاد حسین منزوی

صدای شاعر را دانلود کنید

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.