آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

روز نگاری های یک پاپَتیِ تنها
آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

آشنای دیروز... گمشده ی فردا _ آرتا رحیمی

روز نگاری های یک پاپَتیِ تنها

شب یلدای شاعر _ مهدی فرجی

بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست

وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست

شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگ

در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست

با شعر حق انتخاب کمترى دارى

آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست

هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است

هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست

هر شاعرى "مَهدى" ست یا "مِهدى" ست یا "مَهدى" ست

هر دخترى "تینا"ست یا "سارا"ست یا "رى را"ست

پروانه ها دور سرش یکریز مى چرخند

از چشم آدم ها خُل است از دیدِ من شیداست

در وسعتش هر سینه داغ کوچکى دارد

دریا بدون ماهىِ قرمز چه بى معناست

دنیا بدون شاعرِ دیوانه، دنیا نیست

بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون هاست

من بى تو چون دنیاى بى شاعر، خطرناکم

من بى تو واویلاست، دنیا بى تو واویلاست

تو نیستى و آه پس این پیشگویى ها

بیخود نمی گفتند فردا آخرِ دنیاست

تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد

که آخرِ پاییز امروز است یا فرداست

یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست

هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست

مهدی فرجی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.